هنوز هفدهم است.چند دقیقه وقت دارم تا بنویسم

قبلا(مثلا دو سه سال پیش) فکر میکردم روزی که ساله بشوم یکی از همان مهمانی های بزرگ خواهم گرفت.دوست هایم تا نیمه شب می مانند خانه.رایتل یکی از آن سیمکارت های لاکچری بهم خواهد داد و می توانم در همه بانک های دنیا حساب باز کنم.این رویا هی روز به روز کمرنگ تر شد تا امروز صبح که بیدار شدم و تا چند دقیقه حتی یادم نیامد که امروز میتواند چه روز خاصی باشد.

واقعیت  من این است که دارم زندگیش میکنم.بوی آدامس اکشن می دهد و منظره آجر های سه سانتی آزکابان شعبه فرزانگان از جلویش کنار نمی رود تا قشنگی هاش را ببینم.تنها چیزی که دوست داشتم به بگویم این بود:ما در اسف‌ناک ترین شرایط به هم رسیدیم.

و یک شعر قشنگی که الان یادم نمی آید براش بخوانم

ما در اسف‌ناک ترین شرایط به هم رسیدیم

ما هم هستیم اما یک جور دیگر

روز ,های ,اسف‌ناک ,دوست ,یکی ,سه ,اسف‌ناک ترین ,ما در ,یکی از ,هم رسیدیم ,در اسف‌ناک

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ سیب های سرخ فروشگاه اینترنتی فایل های دانشگاهی کاواک آرت گرام خرید فروش قیمت خاتم خاتم کاری اصفهان| تضمینی پرسش مهر سال 98 دیزل ژنراتور زعفران !من...سارام دانلود آهنگ جدید - موزیک من کارواش بخار و تکنیک های نظافت با آن روز نوشت های دانشجویی